گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین علی نظری منفرد
اشاره:
حجتالاسلام و المسلمین علی نظری منفرد از نویسندگان و خطیبان بنامی است که با دارا بودن بیش از بیست اثر محققانه در حوزه تاریخ اسلام و اهل بیت(ع) و سخنرانیهای متعدد در داخل و خارج از کشور، تلاش بلیغی را برای ترویج معارف اسلامی به کار برده است. انتشار اثر ارزشمند و عالمانه «قصه انتظار» که در مدت کوتاهی مهیای چاپ سوم شده است بهانهای شد ایشان گفتوگویی ترتیب دهیم که حاصل آن تقدیم شما خوانندگان عزیز میشود.
من هم از شما تشکر میکنم. در پاسخ به این سؤال باید عرض کنم آخرالزمان یک ترکیب اضافی مضاف و مضافٌ الیه است که هر دو واژه آخر و زمان در فارسی هم به کار میرود و ترکیب این دو به معنای پایان زمان است و در اصطلاح منظور از آخرالزمان قسمت پایانی عمر دنیا و قبل از قیامت است که در مقابل بخش آغازین و میانی دنیاست. البته شاید به ذهن برخی این معنا خطور کند که آخرالزمان به مدت کوتاهی گفته میشود که این طور نیست.
قرب و نزدیکی هم یک مفهوم نسبی است. اینکه گفته میشود آخرالزمان دوره نزدیک به قیامت است به این معنا نیست که فاصلة اندکی با هم دارند بلکه در مقایسه با بخش آغازین و میانی تاریخ و زمان، نزدیکتر است.
روایات فراوانی دربارة آخرالزمان به دست ما رسیده است. این وفور حاکی از آن است که به علت ویژگیهای این دوره اتفاقات قابل توجهی میافتد. در دورة صدر اسلام یا حتی قبل از اسلام، ظالمان و ستمگران حضور داشتهاند و وجود ظلم از شاخصههای آخرالزمان نیست. در میان فرزندان حضرت آدم وقتی قربانی هابیل قبول شد، قابیل به قتل او همت گماشت. این جریان همواره در طول تاریخ وجود داشته که عدهای بر اساس هواهای نفسانی خود عمل میکردهاند و عدهای در مقابل، مراقب عملکرد خویش بودهاند. در آخرالزمان این روال هم ادامه دارد امّا در این دوران و به خصوص در دو قرن اخیر ما شاهد یک جهش در این حوزه هستیم. در پی انقلاب صنعتی، اساساً نحوة زندگی انسانها متفاوت شده است. هر چند به ظاهر بشر در عرصههای زیادی موفقیت به دست آورده امّا رویکرد بشر به مادیت، افزونخواهی، زیاده طلبی و انس هر چه بیشتر با مادیت و به کار بستن آن در راستای امیال و خواستههای نفسانی شده است. به طور طبیعی به دنبال آن ظلم و بسیاری دیگر از مفاسد را به دنبال میآورد. از همین رو ظلم و تجاوز به حقوق دیگران در سالهای اخیر بیشتر شده است و این در حالی است که تمهیدات ظاهری برای جلوگیری از ظلم مانند سازمان ملل و ظلمها موفق نبوده است. به طور خلاصه باید بگوییم فراگیری، وفور و کثرت ـ نه صرف وجود ـ ظلم شاخصة اصلی دورة آخرالزمان است.
ما نباید آن را ناشی از یک علت بدانیم امّا سرسلسلة تمام این علتها را باید رخت بستن ارزشها از زندگی و نگرشهای عمومی مردم بدانیم. عدالت خواهی، امانتداری و صداقت از میان مردم رخت بر بسته و جای خود را به بیتعهدی و رقابتهای ناسالم در بهرهگیری از همدیگر داده است. این رخت بر بستن ارزشها نیز ناشی از فراموش کردن خداست. تعبیر قرآن این است که «نسواالله فنسیهم أنفسهم» یعنی انسانهایی که خدا را فراموش کردند، خداوند نیز آنان را دچار خود فراموشی میکند. انسان وقتی که خود و مبدأ و مآلش را فراموش کرد همة این نتایج به طور طبیعی به دنبال آن میآید.
بنا بر منابع دینی ما، شیطان، موجود گمراه کننده و اغواکنندهای است. در آیات قرآن به کرات از آن سخن به میان آمده است. مهمترین ترفند شیطان بنا بر صریح آیات قرآن این است که عمل زشت انسانها را در نظر آنان زیبا جلوه میدهد: «زیّن لهم الشیطان أعمالهم»1 همانند کالایی که آن را تزیین میکنند تا مشتری فریب بخورد. بالاترین اقدام و قدرت شیطان، صرفاً دعوت است. قرآن صراحتاً بیان میکند که شیطان در قیامت به خطاکاران رو کرده، میگوید: «نه من فریادرس شما بودم و نه شما مرا و من تنها یک دعوت کنندهای بودم که شما خود دعوت مرا اجابت نمودید».2 شیطان در این دوره زشتترین حرکات و رفتارها را بسیار زیباتر از دیگر دورهها نشان میدهد. نکتة دیگری که نباید در اینجا فراموش کنیم این است که در بروز رفتارهای ناپسند انسانها تنها شیطان دخیل نیست و نفس انسانها هم نقش بسزایی دارد. قرآن کریم میفرماید:
«أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»3 یعنی عدهای هوای نفسانی شان را خداوند خویش قرار دادهاند. قرآن در مواردی شیطان را در کنار دنیا قرار داده که: «فلا تغرّنکم الحیوة الدنیا و لا تغرّنکم بالله الغرور؛4 پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کَرَم) خدا مغرور سازد» که منظور از غرور شیطان است. در تمام این ظلمها و فجایعی که به طور روزمره میشنویم و میبینیم، نفس افراد نیز دخیل است. از رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) نقل شده که فرمودند: «انّ أخوف ما أخاف علیکم اثنان؛ إتّباع الهوی و طول الامل. امّا اتباع الهوی فیسدّ عن العمل؛ بیشترین چیزی که بر شما از آن بیم دارم دو چیز است: نخست، پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوی طولانی، که پیروی از هوای نفس مانع از انجام عمل میشود». در روایت دیگری هم فرمودند: «أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک؛ دشمن ترین دشمنان افراد نفس خودشان است». دشمن سعی میکند فرد را به تباهی بکشاند. نفس و شیطان در تباهیهای انسان در دوره آخرالزمان هم عرض هستند همان طور که ما دو حجت درونی (عقل) و بیرونی (انبیا) داریم، دو دشمن درونی (نفس) و بیرونی (شیطان) نیز داریم. در این جنگ و گریز میان حجتها و دشمنها اگر با تبعیت از عقل دستورات انبیا را به کار ببندیم موفق خواهیم بود و الا شکست خورده ایم.
اوّلین دلیل این تغییر و تحول آن است که ایمان فرد، در حقیقت جان او رسوخ نکرده است. این همان چیزی است که از آن با ایمان شناسنامهای یاد میکنیم. از همین روست که قرآن کریم میفرماید:«یا ایّها الذین آمَنوا آمِنوا بالله»5 خداوند از مؤمنان خواسته که ایمان بیاورند. در انتهای سورة حجرات نیز آمده که «قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولو أسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم6؛ عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.» ایمان در قلبهای چنین افرادی، به تعبیر روایات ایمان مستعار (عاریهای) است و نزد او به امانت گذاشته شده است. اگر ایمان فرد پشتوانة محکم و قوی داشته باشد حتی در تزلزلات آخرالزمان نیز دچار التهاب و تحول نخواهد شد.
در زندگیهای روزمره برای مواجهه با آسیبها چند نوع سیاست اتخاذ میکنیم. دستهای از آنان چنان انسان را در کنف حمایت قرار میدهند که به تعبیر روایات به مانند حصن و قلعة محکم است. دستهای از آنها هم انسان را در معرض ابتلائات قرار میدهد و به طور طبیعی انسان آسیب میپذیرد. ما اگر بخواهیم ایمان مستقر و محکم، نه مستودع و مستعار داشته باشیم باید قبل از هر چیز به تقویت پایههای ایمان خود بپردازیم. مبانی ایمان همان مسائل شناختی و معرفتی است. باید خود و دیگران را به این سمت سوق بدهیم. قرآن کریم در آخر سورة یوسف خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«قل هذه سبیلی أدعو إلی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی؛ بگو: این راه من است، من و سرورانم و با بصیرت کامل همة مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم.» تا این شناخت و بصیرت نباشد فرد خیلی زود در دامن شیطان میافتد و در زمرة «اخوان الشیاطین» قرار میگیرد. نکتهای که لازم است در اینجا متذکر شوم این است که، اوّلاً شیطان محدود به ابلیسی که بر حضرت آدم سجده نکرد نیست و ما شیاطین متعدد جنّ و انس داریم. ثانیاً قرآن کریم تصریح میکند که اگر کسی از یاد خداوند متعال روی گرداند خداوند شیطانی را قرین و همنشین او قرار میدهد: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرینٌ»8 به عبارت دیگر گاهی دوست و همنشین انسان شیطان است. برای آسیب ناپذیری تحکیم مسائل معرفتی است که مسائل عملی اسلام مانند دعا و عبادت هم به آن کمک میکند چون اینها مکمل هم هستند و بر هم تأثیر متقابل دارند.
دین اسلام علاوه بر مسائل واقعی، احکام ظاهری نیز دارد. ما در اسلام قواعدی مانند طهارت، ید و حلیّت داریم که در علم فقه از آن صحبت به میان میآید. نه فقط در این دوره، که در هر دورهای این قاعده حاکم است که، هرچند با درصدی اندک این احتمال وجود دارد که کالایی دزدی باشد یا مثلاً حیوانی به طور شرعی ذبح نشده نباشد امّا در چنین مواردی برای مصلحت تسهیل قاعدة سوق و بازار اسلامی جاری میشود. این راه گشایی است تا ما دچار حرج نشویم. البته ممکن است اینها اثر وضعی و طبیعی خود را بگذارند امّا مهم این است که اینها نمیتوانند در مسیر اصلی زندگی یک شخص که واقعاً ایمان داشته باشد ایجاد اختلال کند. مانند کسی که نادانسته و بی اطلاع به گمان مثلا آب آلبالو، شراب بنوشد مست میشود امّا اوّلاً معصیت نکرده و ثانیاً با از بین رفتن آثار شراب او به همان حالت سابق خود بازمی گردد. از این ابتلائات تنها با عزلت و استفاده در حدّ اضطرار میتوان گریخت. از امام صادق(ع) روایتی نقل شده که فرمودند: «دنیا نزد من به مانند میتهای است که تنها به قدر اضطرار از آن برمی دارم».
عرض کردم که مراتب حفظ در برابر آسیبها متفاوت است. گاهی انسان به نحوی برخورد میکند که زندگی روزمره اش مختل نشود. در این حالت به ناچار باید سراغ احکام ظاهری رفت. امّا مرحلة صیانت کامل با عزلت و جدایی کامل از جامعه اتفاق میافتد که برخی از بزرگان در دورههای قدیم نیز چنین میکردهاند و کتاب نوشتهاند. راه سوم استفاده در حدّ اضطرار است که شخص واقعاً به قدر ضرورت از متاع دنیا توشه برچیند. همان طور که مستحضرید در حالت اضطرار حتی اگر شما یقین به حرمت یک چیز داشته باشید باز به قدر ضرورت و برای حفظ جان میتوان از آن استفاده کرد چه رسد به موردی که حرمت آن مشکوک و محتمل است. باید افراد به قدر توانشان در شبهات پرهیز و مراعات داشته باشند؛ البته در حد توان نه بیشتر از آن که توان افراد در مواجهه با این موضوع متفاوت است.
نقل میکنند شخصی در کوفه باخبر شد که یکی از گوسفندها بنا به علتی گوشتش حرام شده است. سؤال کرد که عمر یک گوسفند چقدر است و به طور طبیعی یک گوسفند را چندساله ذبح میکنند؟ پاسخ شنید مثلاً سه سال. او سه سال اصلاً گوشت گوسفند نخورد تا دچار حرام و شبهه نشود. چنین رفتار و پرهیزی در توان همه کس نیست و نمیتوان آن را از همه توقع داشت. بعضی در برخی شرایط خاص میتوانند در این حد بر خود مسلط باشند. برای بسیاری این در حدّ حرج است و خداوند در مواردی که به حدّ حرج رسیده باشد اجازة تسهیل داده است.
ما وقتی این دو دسته روایات را کنار هم بگذاریم میبینیم که موارد آنها با هم متفاوتند. گاهی هست که هر نوع اقدامی جان و آبروی شخص را به خطر میاندازد. در این دسته موارد ما مأمور به تقیه و سکوتیم که فرمودند:«التقیـ[ دینی و دین آبائی؛ تقیه دین من و دین پدرانم است.» این امر از همان صدر اسلام در جریان عمار به تأیید قرآن و رسول اکرم(ص) رسیده است. در بقیه موارد که میبینیم با حرکت و قیام میتوان به نتیجه رسید، مسلماً باید حرکت کرد. این روایات قابل جمع هستند. این نکته را هم اضافه کنم که شرایط صدور روایت متفاوت بوده است. بخشی از آنها در شرایطی مانند اواخر دورة مروانی که اغتشاشی به پا شده بود و بخش دیگر در دورة استقرار عباسیان. مسلماً در چنین شرایطی دیگر امکان قیام و اقدام جدی نبود. برخی از بنی الحسن(ع) مانند محمد نفس زکیه، شهید باخمرا قیام کردند ولی نتیجهای نگرفتند. مهم این است که ما زمان شناس باشیم.
طبیعی است وقتی بلایی فرود میآید همه را در بر میگیرد. وقتی شب شد همه جا شب است. منتها میزان ابتلا و آسیب پذیری افراد متفاوت است؛ مثلاً شما نگاه کنید در دورههای قدیم که ناگهان بیماری فراگیری مانند وبا در جایی شایع میشد همه نمیمردند و برخی با اینکه در میان مردم زندگی میکردند امّا با این حال زنده میماندند. اگر بدنی قدرت دفاعش بیشتر باشد دیرتر مبتلا میشود و بدن نحیف و مهیّای ابتلا سریعتر خود را به بیماری تسلیم میکند. در مسائل و ابتلائات عقیدتی و دینی نیز چنین است. افرادی که خیلی قوی باشند دیرتر آسیب میپذیرند و برخی دیگر که به تعبیر حضرت امیر(ع) «همجٌ رعاع» هستند به دنبال هر صدایی راه میافتند و با هرنسیمی تکان میخورند. این افراد خیلی زود گرفتار آسیبها میشوند. در مقابل اینان مؤمنان قرار دارند که همچون کوه راسخاند: «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرّکه العواصف» که حتی طوفانها و بادهای شدید هم آنان را تکان نمیدهد.
از آنجا که به خاطر ارشادات و هشدارهای اهل بیت(ع) شیعیان آمادگی ذهنی برای مواجهه با این ابتلائات را داشتهاند به طور طبیعی میزان آسیب پذیری آنان کمتر میشود؛ البته در میان شیعیان نیز بسته به میزان اطلاع و آمادگی آنان است و همه در یک سطح قرار نمیگیرند.
سیر جامعة بشری به همان شکلی است که در روایات ما آمده است؛ هرچند ما نمیتوانیم بگوییم ما الآن در مقطع متصل به ظهور قرار داریم؛ زیرا همه نشانههای ظهور در یک مقطع اتفاق نمیافتد و اینها به تدریج رخ میدهند. تنها علائم حتمی که قرآن از آنها به «اشراط الساعـ[» یاد میکند مربوط به دوره خاص زمانی است. از حضرت امیر(ع) نقل شده که فرمودند: «یأتی علی الناس زمان لا یقرب فیه الا الماحل و لا یضعف فیه الا المنصف. یعدون الصدقه فیه غرما و صله الرحم منّا و العباده استطاله علی الناس؛ زمانی بر مردم میگذرد که جز انسان متملّق مقرّب نمیشود و جز انسان منصف ضعیف شمرده نمیشود. صدقه را خسارت صلة رحم همراه با امنیت و عبادت را به جهت ریا انجام میدهند.» این امور را به ندرت میتوان در جامعه مشاهده کرد یا این روایت که یأتی علی الناس زمان لایبقی من الاسلام الاّ اسمه و من القرآن الاّ درسه» البته بخشی از آن آسیبها هنوز محقق نشده است.
برای پاسخ به این پرسش از روایات استمداد میکنم. ائمه(ع) هم درد را بیان نمودهاند و هم درمان. یکی از این راهها دعاست. دعاهایی مانند: «اللّهمّ عرّفنی نفسک...»، دعای افتتاح و ... خداوند متعال دعایی را که از صمیم دل و اعماق جان بیرون بیاید بدون پاسخ نمیگذارد. در این موارد خداوند لطف نموده و شخص را بیمه میکند. راه دیگر تقویت بنیه اعتقادی خود، خانواده، اطرافیان و ... است؛ البته راهکارهای انجام آن و نیل به چنین هدفی نیاز به تبیین دارد که مجال دیگری میطلبد. وقتی فرد قوی شد میتواند مقاومت کند. راه سوم هم تقوا پیشه کردن است. ما هرسه اینها را باید انجام بدهیم. روایت میفرماید: «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبـتٌ الصابر لدینه کاغراط لقتاه؛ دینداری در عصر غیبت، به مانند کندن درختی پر از خار است». برای چاره فرمودند: «فلیتمسّک عبدٌ بدینه و لیتّق الله؛ باید که بنده به دینش چنگ زند و تقوای خدا را رعایت نماید». اینها راهکارهایی است که هم میتوان خود را حفظ کرد و هم دیگران را دعوت به حفظ نمود.
ماهنامه موعود شماره 95
پینوشتها:
1. سورة انفال (8)، آیة 48.
2. سورة ابراهیم (14)، آیة 22.
3. سورة جاثیه (45)، آیة 33.
4. سورة لقمان (31)، آیة 33.
5. سورة نساء (4)، آیة 136.
6. سورة حجرات (49)، آیة 14.
7. سورة یوسف (12)، آیة 108.
8. سورة زخرف (43)، آیة 36.
منبع : http://mouood.org/content/view/8168/3/
نظر |